Sveriges mest populära poddar

داستان‌های مثنوی

#41 - داستان خر گیران

30 min • 16 juni 2021
آن یکی در خانه‌ای در می‌گریخت زرد رو و لب کبود و رنگ ریخت | صاحب خانه بگفتش خیر هست که همی لرزد ترا چون پیر دست | واقعه چونست چون بگریختی رنگ رخساره چنین چون ریختی | گفت بهر سخرهٔ شاه حرون خر همی‌گیرند امروز از برون | گفت می‌گیرند کو خر جان عم چون نه‌ای خر رو ترا زین چیست غم | گفت بس جدند و گرم اندر گرفت گر خرم گیرند هم نبود شگفت | بهر خرگیری بر آوردند دست جدجد تمییز هم برخاستست | چونک بی‌تمییزیان‌مان سرورند صاحب خر را به جای خر برند | نیست شاه شهر ما بیهوده گیر هست تمییزش سمیعست و بصیر | آدمی باش و ز خرگیران مترس خر نه‌ای ای عیسی دوران مترس | چرخ چارم هم ز نور تو پرست حاش لله که مقامت آخرست | تو ز چرخ و اختران هم برتری گرچه بهر مصلحت در آخری | میر آخر دیگر و خر دیگرست نه هر آنک اندر آخر شد خرست | چه در افتادیم در دنبال خر از گلستان گوی و از گلهای تر | از انار و از ترنج و شاخ سیب وز شراب و شاهدان بی‌حساب | یا از آن دریا که موجش گوهرست گوهرش گوینده و بیناورست | یا از آن مرغان که گل‌چین می‌کنند بیضه‌ها زرین و سیمین می‌کنند | یا از آن بازان که کبکان پرورند هم نگون اشکم هم استان می‌پرند | نردبانهاییست پنهان در جهان پایه پایه تا عنان آسمان | هر گره را نردبانی دیگرست هر روش را آسمانی دیگرست | هر یکی از حال دیگر بی‌خبر ملک با پهنا و بی‌پایان و سر | این در آن حیران که او از چیست خوش وآن درین خیره که حیرت چیستش | صحن ارض الله واسع آمده هر درختی از زمینی سر زده | بر درختان شکر گویان برگ و شاخ که زهی ملک و زهی عرصهٔ فراخ | بلبلان گرد شکوفهٔ پر گره که از آنچ می‌خوری ما را بده | این سخن پایان ندارد کن رجوع سوی آن روباه و شیر و سقم و جوع
Kategorier
Förekommer på
00:00 -00:00