Sveriges mest populära poddar

داستان‌های مثنوی

#46 - داستان باز و ویرانکده حغدان

30 min • 28 juli 2021
باز آن باشد که باز آید به شاه باز کورست آنک شد گم‌کرده راه * راه را گم کرد و در ویران فتاد باز در ویران بر جغدان فتاد * او همه نورست از نور رضا لیک کورش کرد سرهنگ قضا * خاک در چشمش زد و از راه برد در میان جغد و ویرانش سپرد * بر سری جغدانش بر سر می‌زنند پر و بال نازنینش می‌کنند * ولوله افتاد در جغدان که ها باز آمد تا بگیرد جای ما * چون سگان کوی پر خشم و مهیب اندر افتادند در دلق غریب * باز گوید من چه در خوردم به جغد صد چنین ویران فدا کردم به جغد * من نخواهم بود اینجا می‌روم سوی شاهنشاه راجع می‌شوم * خویشتن مکشید ای جغدان که من نه مقیمم می‌روم سوی وطن * این خراب آباد در چشم شماست ورنه ما را ساعد شه ناز جاست * جغد گفتا باز حیلت می‌کند تا ز خان و مان شما را بر کند * خانه‌های ما بگیرد او بمکر برکند ما را به سالوسی ز وکر * می‌نماید سیری این حیلت‌پرست والله از جمله حریصان بترست * او خورد از حرص طین را همچو دبس دنبه مسپارید ای یاران به خرس * لاف از شه می‌زند وز دست شه تا برد او ما سلیمان را ز ره * خود چه جنس شاه باشد مرغکی مشنوش گر عقل داری اندکی * جنس شاهست او و یا جنس وزیر هیچ باشد لایق گوزینه سیر * آنچ می‌گوید ز مکر و فعل و فن هست سلطان با حشم جویای من * اینت مالیخولیای ناپذیر اینت لاف خام و دام گول‌گیر * هر که این باور کند از ابلهیست مرغک لاغر چه درخورد شهیست * کمترین جغد ار زند بر مغز او مر ورا یاری‌گری از شاه کو * گفت باز ار یک پر من بشکند بیخ جغدستان شهنشه بر کند * جغد چه بود خود اگر بازی مرا دل برنجاند کند با من جفا * شه کند توده به هر شیب و فراز صد هزاران خرمن از سرهای باز * پاسبان من عنایات ویست هر کجا که من روم شه در پیست * در دل سلطان خیال من مقیم بی خیال من دل سلطان سقیم * چون بپراند مرا شه در روش می‌پرم بر اوج دل چون پرتوش
Kategorier
Förekommer på
00:00 -00:00