Sveriges mest populära poddar

داستان‌های مثنوی

#47 - داستان حضرت عیسی و مرد ابله

30 min • 4 augusti 2021
گشت با عیسی یکی ابله رفیق استخوانها دید در حفرهٔ عمیق * گفت ای همراه آن نام سنی که بدان مرده تو زنده می‌کنی * مر مرا آموز تا احسان کنم استخوانها را بدان با جان کنم * گفت خامش کن که آن کار تو نیست لایق انفاس و گفتار تو نیست * کان نفس خواهد ز باران پاک‌تر وز فرشته در روش دراک‌تر * عمرها بایست تا دم پاک شد تا امین مخزن افلاک شد * خود گرفتی این عصا در دست راست دست را دستان موسی از کجاست * گفت اگر من نیستم اسرارخوان هم تو بر خوان نام را بر استخوان * گفت عیسی یا رب این اسرار چیست میل این ابله درین بیگار چیست * چون غم خود نیست این بیمار را چون غم جان نیست این مردار را * مردهٔ خود را رها کردست او مردهٔ بیگانه را جوید رفو * گفت حق ادبار اگر ادبارجوست خار روییده جزای کشت اوست * آنک تخم خار کارد در جهان هان و هان او را مجو در گلستان * گر گلی گیرد به کف خاری شود ور سوی یاری رود ماری شود * کیمیای زهر و مارست آن شقی بر خلاف کیمیای متقی
Kategorier
Förekommer på
00:00 -00:00