Sveriges mest populära poddar

داستان‌های مثنوی

#48 - داستان پادشاه و دو غلام

30 min • 18 augusti 2021
پادشاهی دو غلام ارزان خرید با یکی زان دو سخن گفت و شنید * یافتش زیرک‌دل و شیرین جواب از لب شکر چه زاید شکرآب * آدمی مخفیست در زیر زبان این زبان پرده‌ست بر درگاه جان * چونک بادی پرده را در هم کشید سر صحن خانه شد بر ما پدید * کاندر آن خانه گهر یا گندمست گنج زر یا جمله مار و کزدمست * یا درو گنجست و ماری بر کران زانک نبود گنج زر بی پاسبان * بی تامل او سخن گفتی چنان کز پس پانصد تامل دیگران * گفتیی در باطنش دریاستی جمله دریا گوهر گویاستی * نور هر گوهر کزو تابان شدی حق و باطل را ازو فرقان شدی * نور فرقان فرق کردی بهر ما ذره ذره حق و باطل را جدا * نور گوهر نور چشم ما شدی هم سؤال و هم جواب از ما بدی * چشم کژ کردی دو دیدی قرص ماه چون سؤالست این نظر در اشتباه * راست گردان چشم را در ماهتاب تا یکی بینی تو مه را نک جواب * فکرتت که کژ مبین نیکو نگر هست هم نور و شعاع آن گهر * هر جوابی کان ز گوش آید بدل چشم گفت از من شنو آن را بهل * گوش دلاله‌ست و چشم اهل وصال چشم صاحب حال و گوش اصحاب قال * در شنود گوش تبدیل صفات در عیان دیده‌ها تبدیل ذات * ز آتش ار علمت یقین شد از سخن پختگی جو در یقین منزل مکن * تا نسوزی نیست آن عین الیقین این یقین خواهی در آتش در نشین * گوش چون نافذ بود دیده شود ورنه قل در گوش پیچیده شود * این سخن پایان ندارد باز گرد تا که شه با آن غلامانش چه کرد
Kategorier
Förekommer på
00:00 -00:00