Sveriges mest populära poddar

داستان‌های مثنوی

#49 - داستان صیاد و پرنده‌ی حریص

30 min • 25 augusti 2021
رفت مرغی در میان مرغزار بود آنجا دام از بهر شکار * دانهٔ چندی نهاده بر زمین وآن صیاد آنجا نشسته در کمین * خویشتن پیچیده در برگ و گیاه تا در افتد صید بیچاره ز راه * مرغک آمد سوی او از ناشناخت پس طوافی کرد و پیش مرد تاخت * گفت او را کیستی تو سبزپوش در بیابان در میان این وحوش * گفت مرد زاهدم من منقطع با گیاهی گشتم اینجا مقتنع * زهد و تقوی را گزیدم دین و کیش زانک می‌دیدم اجل را پیش خویش * مرگ همسایه مرا واعظ شده کسب و دکان مرا برهم زده * چون به آخر فرد خواهم ماندن خو نباید کرد با هر مرد و زن * رو بخواهم کرد آخر در لحد آن به آید که کنم خو با احد * چو زنخ را بست خواهند ای صنم آن به آید که زنخ کمتر زنم * ای بزربفت و کمر آموخته آخرستت جامهٔ نادوخته * رو به خاک آریم کز وی رسته‌ایم دل چرا در بی‌وفایان بسته‌ایم * جد و خویشانمان قدیمی چار طبع ما به خویشی عاریت بستیم طمع * سالها هم‌صحبتی و هم‌دمی با عناصر داشت جسم آدمی * روح او خود از نفوس و از عقول روح اصول خویش را کرده نکول * از عقول و از نفوس پر صفا نامه می‌آید به جان کای بی‌وفا * یارکان پنج روزه یافتی رو ز یاران کهن بر تافتی * کودکان گرچه که در بازی خوشند شب کشانشان سوی خانه می‌کشند * شد برهنه وقت بازی طفل خرد دزد از ناگه قبا و کفش برد * آن چنان گرم او به بازی در فتاد کان کلاه و پیرهن رفتش ز یاد * شد شب و بازی او شد بی‌مدد رو ندارد کو سوی خانه رود * نی شنیدی انما الدنیا لعب باد دادی رخت و گشتی مرتعب * پیش از آنک شب شود جامه بجو روز را ضایع مکن در گفت و گو * من به صحرا خلوتی بگزیده‌ام خلق را من دزد جامه دیده‌ام * نیم عمر از آرزوی دلستان نیم عمر از غصه‌های دشمنان * جبه را برد آن کله را این ببرد غرق بازی گشته ما چون طفل خرد * نک شبانگاه اجل نزدیک شد خل هذا اللعب به سبک لاتعد * هین سوار توبه شود در دزد رس جامه‌ها از دزد بستان باز پس * مرکب توبه عجاب مرکبست بر فلک تازد به یک لحظه ز پست * لیک مرکب را نگه می‌دار از آن کو بدزدید آن قبایت را نهان * تا ندزدد مرکبت را نیز هم پاس دار این مرکبت را دم به دم
Kategorier
Förekommer på
00:00 -00:00