Sveriges mest populära poddar

داستان‌های مثنوی

#53 - داستان شاه ترمذ و دلقک

30 min • 15 september 2021
سید ترمد که آنجا شاه بود مسخرهٔ او دلقک آگاه بود | داشت کاری در سمرقند او مهم جست‌الاقی تا شود او مستتم | زد منادی هر که اندر پنج روز آردم زانجا خبر بدهم کنوز | دلقک اندر ده بد و آن را شنید بر نشست و تا بترمد می‌دوید | مرکبی دو اندر آن ره شد سقط از دوانیدن فرس را زان نمط | پس به دیوان در دوید از گرد راه وقت ناهنگام ره جست او به شاه | فجفجی در جملهٔ دیوان فتاد شورشی در وهم آن سلطان فتاد | خاص و عام شهر را دل شد ز دست تا چه تشویش و بلا حادث شدست | یا عدوی قاهری در قصد ماست یا بلایی مهلکی از غیب خاست | که ز ده دلقک به سیران درشت چند اسپی تازی اندر راه کشت | جمع گشته بر سرای شاه خلق تا چرا آمد چنین اشتاب دلق | از شتاب او و فحش اجتهاد غلغل و تشویش در ترمد فتاد | آن یکی دو دست بر زانوزنان وآن دگر از وهم واویلی‌کنان | از نفیر و فتنه و خوف نکال هر دلی رفته به صد کوی خیال | هر کسی فالی همی‌زد از قیاس تا چه آتش اوفتاد اندر پلاس | راه جست و راه دادش شاه زود چون زمین بوسید گفتش هی چه بود | هرکه می‌پرسید حالی زان ترش دست بر لب می‌نهاد او که خمش | وهم می‌افزود زین فرهنگ او جمله در تشویش گشته دنگ او | کرد اشارت دلق که ای شاه کرم یک‌دمی بگذار تا من دم زنم | تا که باز آید به من عقلم دمی که فتادم در عجایب عالمی
Kategorier
Förekommer på
00:00 -00:00