Sveriges mest populära poddar

داستان‌های مثنوی

#57 - اندرز گفتن صوفی به خادم خانقاه

30 min • 30 oktober 2021
صوفیی می‌گشت در دور افق * تا شبی در خانقاهی شد قنق | یک بهیمه داشت در آخر ببست * او به صدر صفه با یاران نشست | پس مراقب گشت با یاران خویش * دفتری باشد حضور یار پیش | دفتر صوفی سواد حرف نیست * جز دل اسپید همچون برف نیست | زاد دانشمند آثار قلم * زاد صوفی چیست آثار قدم | همچو صیادی سوی اشکار شد * گام آهو دید و بر آثار شد | چندگاهش گام آهو در خورست * بعد از آن خود ناف آهو رهبرست | چونک شکر گام کرد و ره برید * لاجرم زان گام در کامی رسید | رفتن یک منزلی بر بوی ناف * بهتر از صد منزل گام و طواف | آن دلی کو مطلع مهتابهاست * بهر عارف فتحت ابوابهاست | با تو دیوارست و با ایشان درست * با تو سنگ و با عزیزان گوهرست | آنچ تو در آینه بینی عیان * پیر اندر خشت بیند بیش از آن | پیر ایشانند کین عالم نبود * جان ایشان بود در دریای جود | پیش ازین تن عمرها بگذاشتند * پیشتر از کشت بر برداشتند | پیشتر از نقش جان پذرفته‌اند * پیشتر از بحر درها سفته‌اند
Kategorier
Förekommer på
00:00 -00:00