Sveriges mest populära poddar

داستان‌های مثنوی

#67 - باغبان حیله‌گر و میهمان ناخواسته

29 min • 12 april 2022
اغبانی چون نظر در باغ کرد | دید چون دزدان بباغ خود سه مرد * یک فقیه و یک شریف و صوفیی | هر یکی شوخی بدی لا یوفیی * گفت با اینها مرا صد حجتست | لیک جمع‌اند و جماعت قوتست * بر نیایم یک تنه با سه نفر | پس ببرمشان نخست از همدگر * هر یکی را من به سویی افکنم | چونک تنها شد سبیلش بر کنم * حیله کرد و کرد صوفی را به راه | تا کند یارانش را با او تباه * گفت صوفی را برو سوی وثاق | یک گلیم آور برای این رفاق * رفت صوفی گفت خلوت با دو یار | تو فقیهی وین شریف نامدار * ما به فتوی تو نانی می‌خوریم | ما به پر دانش تو می‌پریم * وین دگر شه‌زاده و سلطان ماست | سیدست از خاندان مصطفاست * کیست آن صوفی شکم‌خوار خسیس | تا بود با چون شما شاهان جلیس * چون بباید مر ورا پنبه کنید | هفته‌ای بر باغ و راغ من زنید * باغ چه بود جان من آن شماست | ای شما بوده مرا چون چشم راست * وسوسه کرد و مریشان را فریفت | آه کز یاران نمی‌باید شکیفت * چون بره کردند صوفی را و رفت | خصم شد اندر پیش با چوب زفت * گفت ای سگ صوفیی باشد که تیز | اندر آیی باغ ما تو از ستیز * این جنیدت ره نمود و بایزید | از کدامین شیخ و پیرت این رسید * کوفت صوفی را چو تنها یافتش | نیم کشتش کرد و سر بشکافتش * گفت صوفی آن من بگذشت لیک | ای رفیقان پاس خود دارید نیک * مر مرا اغیار دانستید هان | نیستم اغیارتر زین قلتبان * اینچ من خوردم شما را خوردنیست | وین چنین شربت جزای هر دنیست * این جهان کوهست و گفت و گوی تو | از صدا هم باز آید سوی تو * چون ز صوفی گشت فارغ باغبان | یک بهانه کرد زان پس جنس آن * کای شریف من برو سوی وثاق | که ز بهر چاشت پختم من رقاق ...
Kategorier
Förekommer på
00:00 -00:00