Sveriges mest populära poddar

داستان‌های مثنوی

#69 - اعرابی و مرد فیلسوف‌نما

30 min • 5 maj 2022
یک عرابی بار کرده اشتری * دو جوال زفت از دانه پری | او نشسته بر سر هر دو جوال * یک حدیث‌انداز کرد او را سال | از وطن پرسید و آوردش بگفت * واندر آن پرسش بسی درها بسفت | بعد از آن گفتش که این هر دو جوال * چیست آکنده بگو مصدوق حال | گفت اندر یک جوالم گندمست * در دگر ریگی نه قوت مردمست | گفت تو چون بار کردی این رمال * گفت تا تنها نماند آن جوال | گفت نیم گندم آن تنگ را * در دگر ریز از پی فرهنگ را | تا سبک گردد جوال و هم شتر * گفت شاباش ای حکیم اهل و حر | این چنین فکر دقیق و رای خوب * تو چنین عریان پیاده در لغوب | رحمش آمد بر حکیم و عزم کرد * کش بر اشتر بر نشاند نیک‌مرد | باز گفتش ای حکیم خوش‌سخن * شمه‌ای از حال خود هم شرح کن | این چنین عقل و کفایت که تراست * تو وزیری یا شهی بر گوی راست | گفت این هر دو نیم از عامه‌ام * بنگر اندر حال و اندر جامه‌ام | گفت اشتر چند داری چند گاو * گفت نه این و نه آن ما را مکاو | گفت رختت چیست باری در دکان * گفت ما را کودکان و کو مکان | گفت پس از نقد پرسم نقد چند * که توی تنهارو و محبوب‌پند | کیمیای مس عالم با توست * عقل و دانش را گوهر تو بر توست | گفت والله نیست یا وجه العرب
Kategorier
Förekommer på
00:00 -00:00