با شتاب از ماشین پیاده شد و به سمت چهارراه دوید و دست هایش را به نشانه ایست بالای سرش تکان داد و فریاد ولی هیچ کس او را نمی دید. انگار وجود نداشت! بعد از مدتی تکرار این کار خسته شد و برگشت و به ماشینش تکیه داد.داستان "بیداری"نویسنده و خوانش : مهرداد بخارایی
Hosted on Acast. See acast.com/privacy for more information.