Sveriges mest populära poddar

داستان شب

سنگی که دلش لک زده بود که خودش را بخاراند

18 min • 18 november 2017
بر بلندترین جای یک روستای کوهستانی ، کنار یک شیب تند، یک سنگ بزرگ بود. هرچه بیشتر آن جا می ماند، بیشتر از پیش خزه و گل سنگ تنش را می پوشاند و هر چه بیشتر خزه و گل سنگ تنش را می پوشاند، بیشتر از پیش تنش بنای خاریدن را می گذاشت. هر وقت توکایی بر پشتش می نشست و بنا می کرد بر نوک زدن گل سنگ ها و خزه های پشتش ، حسابی گل از گلش می شکفت و از فرط سبکباری آرام می گفت آخی ی ی ی ی...داستان"سنگی که دلش لک زده بود خودش را بخاراند"نویسنده :فرانتس هولربرگردان : علی عبدالهیخوانش : حمیدرضا دانش

Hosted on Acast. See acast.com/privacy for more information.

Kategorier
Förekommer på
00:00 -00:00