آدم ها در زندگیشان لحظاتی را تجربه می کنند که عجیب سخت می گذرد. آن قدر سخت که دیگر نمی توانند با کسی حرف بزنند. از سر ناچاری لیست تماس ها و مخاطبین تلفن های همراهشان را جستجو می کنند و هیچ کس نیست! نه . هیچ کس نیست . و بعد ناخوداگاه پرت می شوند میان هرازلوی درونشان و هیچ کس هم نمی فهمد در جواب پرسش دیگران از آن ها که حالشان را می پرسند، مجبورند سری به نشانه تایید این که حالشان خوب است تکان بدهند و سعی می کنند چشم هایشان را مخفی کنند تا کسی آن ها را نبیند...داستان "شراب خانه"نویسنده و خوانش : محمدامین چیت گران
Hosted on Acast. See acast.com/privacy for more information.