یکی بود یکی نبودوقتی سرباز صدایمان کرد پدرم روی رانم نشسته بود! باید از لابه لای جمعیتی که توی راهرو مدام در حال رفت و آمد و وراجی بودن رد می شدیم تا به اتاق قاضی برسیم...داستان "شکایت"نویسنده و خوانش : کامبیز آریان زاد
Hosted on Acast. See acast.com/privacy for more information.