داستان میز میز استنویسنده : پیتر بیکسلبرگردان : بهزاد کشمیری پورخوانش : سارا سرابمیخواهم داستان پیرمردی را تعریف کنم. داستان مردی که دیگر حتی یک کلمه هم حرف نمیزند. مردی که چهرهای خسته دارد. خستهتر از آنکه حتی بخندد و یا عصبانی بشود.او در شهر کوچکی، آخر یک خیابان یا نزدیک یک چهارراه، زندگی میکند. راستش تقریباً به زحمتش هم نمیارزد که او را توصیف کنم، همه چیزش مثل دیگران است. کلاهی خاکستری به سر دارد، شلواری خاکستری به پا و نیمتنه خاکستری به تن. زمستانها هم پالتوی بلند خاکستری میپوشد. گردن باریکش پوست خشک و چروکیدهای دارد و یقه سفید پیراهنش زیادی گشاد است...
Hosted on Acast. See acast.com/privacy for more information.