رفاه بیش از حد حماقت می آورد. رفاه اعتیاد آور است و اینجا این را خوب فهمیده اند. اما سرشان را کرده اند زیر برف خوشی ها و پول آزادی و صدایشان هم در نمی آید . هر روز یک نفر به سرش می زند برود توی یک مغازه تفنگ فروشی و انگار که شیر و تخم مرغ یک تفنگ می خرد تا امنیت داشته باشد. تا بداند آزاد است و از این آزادی لذت ببرد. و در این میان کسانی هستند که حتی با هلی کوپتر 20 دقیقه راه است تا از شهر به کاخ محل زندگیشان برسی. آن هایی که با پول همین تفنگ ها ، ده ها بادی گارد را دارند تا امثال آن عصبانی ها کار دستشان ندهند. این جا همه آزادند. داستان "نامه سرگشاده به گاری کوپر"نویسنده و خوانش : سیروس رضوانی فر
Hosted on Acast. See acast.com/privacy for more information.