غزل نمره ۱۰۵
فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلان
صوفی ار باده به اندازه خورد نوشش باد
ور نه انديشهی اين کار فراموشش باد
آن که يک جرعه می از دست تواند دادن
دست با شاهد مقصود در آغوشش باد
پير ما گفت خطا بر قلم صنع نرفت
آفرين بر نظر پاک خطاپوشش باد
شاه ترکان سخن مدعيان میشنود
شرمی از مظلمهی خون سياووشش باد
گر چه از کبر سخن با من درويش نگفت
جان فدای شکرين پستهی خاموشش باد
چشمم از آينهداران خط و خالش گشت
لبم از بوسهربايان بر و دوشش باد
نرگس مست نوازشکن مردمدارش
خون عاشق به قدح گر بخورد نوشش باد
به غلامی تو مشهور جهان شد حافظ
حلقه بندگی زلف تو در گوشش باد