قسمت ۴۳ | رزمگاهِ دکانداری
از همه چیز خالی شدهام. نه خوشحالم نه بدحال، نه شاد، نه غمگین و نه امیدوار یا نومید. رخوتی اندروا، بیگذشته و آینده، سکونی بیزمان و بیمکان، معلق در هیچ. همراه با نوعی آگاهی خوابزده به وجود خود، خوابی بدون رویا، با چشمهای باز.
آیا از این بدتر هم ممکن است؟ به نظر میآید که هست. وای به روزهای دیگر...
12:12 زهرِ ظلمِ هزار ساله
17:23 شعرِ متعهد
21:24 تودهای شاهی
26:30 درِ باغِ سبز
27:50 دنیا دار مکافات نیست!
32:45 رجز خوانی
37:50 مناظرهی قلمی
42:04 نطقِ دیپلماتیک
45:02 خانهنشین
57:00 خوابی بدون رویا
__________
لينك حمايت مالى پادكست روزها در راه
Hosted on Acast. See acast.com/privacy for more information.