Sveriges mest populära poddar

شاهنامه‌ی فردوسی، با خوانش شادروان اسماعیل قادرپناه

بخش ۱۲ - ستایش سلطان محمود

7 min • 5 december 2021

جهان آفرين تا جهان آفريد/چون او مرزبانى نيامد پديد

چو خورشيد بر چرخ بنمود تاج/زمين شد به كردار تابنده عاج

چه گويم كه خورشيد تابان كه بود/كز او در جهان روشنايى فزود

ابوالقاسم آن شاه پيروز بخت/نهاد از بر تاج خورشيد تخت

ز خاور بياراست تا باختر/پديد آمد از فرّ او كان زر

مرا اختر خفته بيدار گشت/به مغز اندر انديشه بسيار گشت

بدانستم آمد زمان سخن/كنون نو شود روزگار كهن

بر انديشه‌ی شهريار زمين/بخفتم شبى لب پر از آفرين

دل من چو نور اندر آن تيره شب/نخفته گشاده دل و بسته لب

چنان ديد روشن روانم به خواب/كه رخشنده شمعى بر آمد ز آب

همه روى گيتى شب لاژورد/از آن شمع گشتى چو ياقوت زرد

در و دشت بر سان ديبا شدى/يكى تخت پيروزه پيدا شدى

نشسته بر او شهريارى چو ماه/يكى تاج بر سر به جاى كلاه

رده بر كشيده سپاهش دو ميل/به دست چپش هفتصد ژنده پيل

يكى پاک دستور پيشش به پاى/بداد و بدين شاه را رهنماى

مرا خيره گشتى سر از فرّ شاه/و زان ژنده پيلان و چندان سپاه

چو آن چهره‌ی خسروى ديدمى/ از آن نامداران بپرسيدمى

كه اين چرخ و ماه است يا تاج و گاه/ستاره است پيش اندرش يا سپاه

يكى گفت كاين شاه روم است و هند/ز قنّوج تا پيش درياى سند

به ايران و توران ورا بنده‌اند/به راى و به فرمان او زنده‌اند

بياراست روى زمين را به داد/بپردخت از آن تاج بر سر نهاد

جهاندار محمود شاه بزرگ/به آبشخور آرد همى ميش و گرگ

ز كشمير تا پيش درياى چين/بر او شهرياران كنند آفرين

چو كودک لب از شير مادر بشست/ز گهواره محمود گويد نخست

نپيچد كسى سر ز فرمان اوى/ نيارد گذشتن ز پيمان اوى

تو نيز آفرين كن كه گوينده‌ای/بدو نام جاويد جوينده‌ای

چو بيدار گشتم بجستم ز جاى/چه مايه شب تيره بودم به پاى

بر آن شهريار آفرين خواندم/نبودم درم جان بر افشاندم

به دل گفتم اين خواب را پاسخ است/كه آواز او بر جهان فرّخ است

بر آن آفرين كو كند آفرين/بر آن بخت بيدار و فرّخ زمين

ز فرّش جهان شد چو باغ بهار/ هوا پر ز ابر و زمين پر نگار

از ابر اندر آمد به هنگام نم/جهان شد به كردار باغ ارم

به ايران همه خوبى از داد اوست/ كجا هست مردم همه ياد اوست

به بزم اندرون آسمان سخاست/به رزم اندرون تيز چنگ اژدهاست

به تن ژنده پيل و به جان جبرئيل/به كف ابر بهمن به دل رود نيل

سر بخت بدخواه با خشم اوى/چو دينار خوار است بر چشم اوى

نه كند آورى گيرد از باج و گنج/نه دل تيره دارد ز رزم و ز رنج

هر آن كس كه دارد ز پروردگان/از آزاد و از نيک‌دل بردگان

شهنشاه را سر به دسر دوست‌وار ** * به فرمان ببسته كمر استوار

نخستين برادرش كه‌تر به سال/كه در مردمى كس ندارد همال

ز گيتى پرستنده‌ی فرّ و نصر/زيد شاد در سايه‌ی شاه عصر

كسى كش پدر ناصرالدين بود/سر تخت او تاج پروين بود

و ديگر دلاور سپهدار طوس/كه در جنگ بر شير دارد فسوس

ببخشد درم هر چه يابد ز دهر/همى آفرين يابد از دهر بهر

به يزدان بود خلق را رهنماى/سر شاه خواهد كه باشد به جاى

جهان بی‌ىسر و تاج خسرو مباد/هميشه بماناد جاويد و شاد

هميشه تن آباد با تاج و تخت/ز درد و غم آزاد و پيروز بخت

كنون باز گردم به آغاز كار/سوى نامه‌ی نامور شهريار

Kategorier
Förekommer på
00:00 -00:00