چراغ است مر تيره شب را بسيچ/به بد تا توانى تو هرگز مپيچ
چو سى روز گردش بپيمايدا/شود تيره گيتى بدو روشنا
پديد آيد آنگاه باريک و زرد/چو پشت كسى كو غم عشق خْوَرد
چو بيننده ديدارش از دور ديد/هم اندر زمان او شود ناپديد
دگر شب نمايش كند بيشتر/تو را روشنايى دهد بيشتر
به دو هفته گردد تمام و درست/بدان باز گردد كه بود از نخست
بود هر شبانگاه باريکتر/به خورشيد تابنده نزديکتر
بدينسان نهادش خداوند داد/بود تا بود هم بدين يک نهاد