▨ نام شعر: ایران صدای خستهام را بشنو ای ایران
▨ شاعر: حسین منزوی
▨ با صدای: حسین منزوی
▨ پالایش و تنظیم: شهروز
___________
ایران! صدای خستهام را بشنو ای ایران
شِکوای نای خستهام را بشنو ای ایران
من از«دماوند»و«سهندت» قصّه میگویم
از کوههای سربلندت قصّه میگویم
از رودهایت، اشکهای غرقه در خونت
از رودرودِ«کرخه»، زاریهای«کارونت»
از«بیستون» کن عاشقانِ تیشهدارانت
وآن نقشهای بیگزند از باد و بارانت
از دفتر فال و تماشایی که در «شیراز»
«حافظ»رقم زد، جاودان در رنگ و در پرداز
از«اصفهان»باغِ خزاننشناسی از کاشی
از «میر» و از«بهزاد» یعنی خط و نقاشی
از نبض بی مرگ«امیر» و، خونِ جوشانش
که میزند بیرون هنوز از «فین کاشانش»
ایران من! آه ای کتابِ شور و شیدایی
هر برگی از تاریخ تو فصلی تماشایی (معمایی)
فصلی همه تقدیرِ سرخ مرزدارانت
فصلی همه تصویرِ سبزِ سر بهدارانت
فصل ستونهای بلندِ «تخت جمشیدت»
در سر بلندی برده بالاتر ز خورشیدت
از سرخجامه چون کفنپوشندگانِ تو
وز خونِ دامنگیرِ «بابک »در رگانِ تو
آوازِ من هر چند ایرانم! غمانگیز است
با این همه از عشق؛ از عشقِ تو لبریز است
دیگر چه جای باغهای چون بهشتِ تو
ای در خزان هم سبز بودن سرنوشت تو
در ذهنِ من ریگِ روانت نیز سرسبز است
حتا کویرت نیز در پاییز سرسبز است
میدانمت جای به مرداب اوفتادن نیست
میدانمت ایثار هست و ایستادن نیست
گاهیت اگر غمگین اگر نومید میبینیم
ناچار ما هم با تو نومیدیم و غمگینیم
با این همه خونی که از آیینهات جاری است
رودی که از زخمِ عمیقِ سینهات جاری است
میشوید از دلهای ما زنگارِ غمها را
همراهِ تو با خود به دریا میبرد ما را.
▨
حسین منزوی
خوانش این شعر به تاریخ نوزدهم آذرماه ۱۳۸۱ در دانشگاه زنجان انجام شده