▨ شعر: ای یاد دوردست که دل میبری هنوز
▨ شاعر: حسین منزوی
▨ با صدای: حسین منزوی
♪ پالایش و تنظیم: شهروز
────────♪────────
این غزل توسط شاعر، به برادرش بهروز منزوی تقدیم شده است
────────♪────────
ای یاد ِ دوردست که دل میبری هنوز
چون آتش ِنهفته به خاکستری هنوز
هر چند خط کشیده بر آیینهات زمان
در چشمم از تمامی خوبان، سَری هنوز
ای چلچراغ ِ کهنه که زان سوی سالها
از هر چراغ ِ تازه، فروزانتری هنوز
بالین و بسترم، همه از گل بیاکنی
شب بر حریم ِ خوابم اگر بگذری هنوز
ای نازنین درخت ِ نخستین گناه ِ من
از میوههای وسوسه بارآوری هنوز
آن سیبهای راه به پرهیز بسته را
در سایهسار ِ زلف، تو میپروری هنوز
وان سفرهی شبانهی نان و شراب را
بر میزهای خواب، تو میگستری هنوز
سودای دلنشین ِ نخستین و آخرین
عمرم گذشت و توام در سری هنوز
با جرعهای ز بوی تو از خویش میروم
آه ای شراب ِ کهنه که در ساغری هنوز