Sveriges mest populära poddar

شعر | با صدای شاعر

حمید مصدق | آبی خاکستری سیاه

17 min • 24 oktober 2024

▨ نام شعر: قصیده‌ی آبی خاکستری سیاه (کامل‌ترین نسخه موجود با صدای شاعر)

▨ شاعر: حمید مصدق

▨ با صدای: شاعر

♬ پالایش و تنظیم: شهروز

ـــــــــــــــــــــــــ

*این نسخه کامل‌ترین خوانش موجود از این قصیده، با صدای خود شاعر است، با این حال، شعر کامل نیست و به نظر می‌رسد بعد از این خوانش، شاعر تغییراتی در برخی واژگان داده و سطرهای زیادی نیز به شعر اضافه کرده است. متن نسخه‌ی تکمیل شده‌، در کتاب‌های چاپ شده و در اینترنت موجود است اما با این خوانش تفاوت هایی دارد. متاسفانه خوانشی از نسخه نهایی و با صدای شاعر در دسترس نیست. در ادامه متن دکلمه شده آمده و در بخش هایی که بعدا کامل‌تر شده، سه نقطه ... گذاشته شده..*

ـــــــــــــــــــــــــ

من قامت بلند تو را در قصیده‌ای

با نقش ِ قلب ِ سنگ ِ تو، تصویر می‌کنم

...

در شبان غم تنهايي خويش

عابد چشم سخنگوي تو ام

من در اين تاريكي

من در اين تيره شب جان‌فرسا

زائر ظلمت گيسوي توام

...

شكن گيسوي تو

موج درياي خيال

كاش با زورق انديشه شبی

از شط گيسوي مواج تو من

بوسه زن بر سر هر موج گذر مي كردم

كاش بر اين شط مواج سياه

همه‌ی عمر سفر می‌كردم

...

وای، باران

باران

شيشه‌ی پنجره را باران شست

از دل من اما

چه کسی نقش تو را خواهد شست؟

آسمان سربی رنگ

من درون قفس ِ سرد ِ اتاقم دلتنگ

می‌پرد مرغ ِ نگاهم تا دور

وای، باران

باران

پر ِ مرغان نگاهم را شست


خواب رویای فراموشی‌هاست

خواب را دریابم

که در آن دولت ِ خاموشی‌هاست 

با تو در خواب مرا

لذت ناب هم‌آغوشی هاست


من شكوفايى گل‌هاى اميدم را در روياها مى‌بينم

و ندايى كه به من مى‌گويد

“گر چه شب تاريك است

دل قوى‌دار ، سحر نزديك است “


دل من در دل شب

خواب پروانه‌شدن مى‌بيند

مهر در صبح‌دمان داس به دست

خرمن خواب مرا مى‌چيند

آسمان‌ها آبى

پر ِ مرغان صداقت آبى‌ست

ديده در آينه‌ى صبح تو را مى‌بيند

از گريبان تو صبح صادق

مى‌گشايد پر و بال


تو گل سرخ منى

تو گل ياسمنى

تو چنان شبنم پاك ِ سحرى

نه

از آن پاك‌ترى

تو بهارى

نه

بهاران از توست

از تو مى‌گيرد وام

هر بهار اين همه زيبايى را

...

در سحرگاه سر از بالش خواب بردار

كاروان‌هاى فرومانده خواب از چشمت بيرون كن

باز كن پنجره را

تو اگر بازكنى پنجره را

من نشان خواهم داد

به تو زيبايى را

بگذر از زيور و آراستگى

من تو را با خود تا خانه‌ى خود خواهم برد

كه در آن شكوت پيراستگى

چه صفايى دارد

آرى از سادگي‌اش

چون تراويدن مهتاب به شب

مهر از آن مى‌بارد

باز كن پنجره را

من تو را خواهم برد

به عروسى عروسك‌هاى

کودک خواهر من 

كه در آن مجلس جشن

صحبتى نيست ز دارايى داماد و عروس

صحبت از سادگى و كودكى است

چهره‌اى نيست عبوس

کودک خواهر من

در شب جشن عروسى عروسك‌هايش مى‌رقصد

کودک خواهر من

امپراتورى پر وسعت خود را هر روز

شوكتى مى‌بخشد

کودک خواهر من نام تو را مى‌داند

نام تو را مى‌خواند

گل قاصد آيا

با تو اين قصه‌ى خوش خواهد گفت؟

باز كن پنجره را

من تو را خواهم برد

به سَرِ رود خروشان حيات

آب اين رود به سرچشمه نمى‌گردد باز

بهتر آن است كه غفلت نكنيم از آغاز

باز كن پنجره را

صبح دميد

...

و چه رویاهایی

که تبه گشت و گذشت

و چه پیوند صمیمیت‌ها

که به آسانی یک رشته گسست

چه امیدی، چه امید؟

چه نهالی که نشاندم من و، بی بر گردید

دل من می‌سوزد

که قناری‌ها را پر بستند

که پر پاک پرستوها را بشکستند

و کبوترها را

آه کبوترها را

و چه امید عظیمی به عبث انجامید


در ميان من و تو فاصله‌هاست

گاه می‌انديشم

می‌تواني تو به لبخندي اين فاصله را برداريی

تو توانايي بخشش داري

دست‌هاي تو توانايي آن را دارد

كه مرا

زندگاني بخشد

چشم‌های تو به من می‌بخشدی

شور عشق و مستي

و تو چون مصرع شعري زيبا

سطر برجسته‌اي از زندگي من هستي

...

من به بی‌سامانی

باد را می‌مانم

من به سرگردانی

ابر را می‌مانم

من به آراستگي خنديدم

من ژوليده به آراستگي خنديدم

سنگ طفلی، اما

خواب نوشين كبوترها را در لانه می‌آشفت

قصه‌ی بی سر و سامانی من

باد با برگ درختان می‌گفت

باد با من می‌گفت:

” چه تهيدستي مرد “

مرد باور مي‌كرد


من در آيينه رخ خود ديدم

و به تو حق دادم

آه مي‌بينم، می‌بينم

تو به اندازه‌ی تنهايی من خوشبختی

من به اندازه‌ی زيبايی تو غمگينم

ه اميد عبثي

من چه دارم كه تو را در خور ؟

هيچ

من چه دارم كه سزاوار تو؟

هيچ

تو همه هستي من، هستي من

تو همه زندگي من هستي

تو چه داري؟

همه چيز

تو چه كم داري؟ هيچ

ي تو در مي ابم

چون چناران كهن

از درون تلخي واريزم را

كاهش جان من اين شعر من است

آرزو مي كردم

كه تو خواننده ي شعرم باشي

راستي شعر مرا مي خواني ؟

نه ، دريغا ، هرگز

باورنم نيست كه خواننده ي شعرم باشي

كاشكي شعر مرا مي خواندي

...

Förekommer på
00:00 -00:00