▨ نام قطعه: اسماعیل در تیمارستان (برش ششم از شعر بلند اسماعیل)
▨ شاعر: رضا براهنی
▨ با صدای: رضا براهنی
▨ پالایش و تنظیم: شهروز
ــــــــــــــــــــــــ
تقدیمنامهی شاعر: تقدیم به خاطرهی مخدوش دوستم اسماعیل شاهرودی [آینده] که در پاییز شصت در تهران مُرد
ــــــــــــــــــــــــ
وﻗﺘﯽ از ﭘﺸﺖ ﭘﻨﺠﺮهی ﺗﯿﻤﺎرﺳﺘﺎن
ﺧﯿﺎﺑﺎن را ﻣﯽدﯾﺪی و ﺑﺮگﻫﺎ ﻣﯽرﯾﺨﺘﻨﺪ
و ﺣﺎﻓﻈﻪات ﯾﺎری ﻧﻤﯽﮐﺮد
ﮐﻪ ﺑﺮگﻫﺎ را ﮐﺠﺎ دﯾﺪهای
وقتیکه {وقتی} ﻣﯽﺧﻮاﺳﺘﯽ رﻫﮕﺬران ﺑﺮﮔﺮدﻧﺪ
و ﺗﻮ را ﺑﺒﯿﻨﻨﺪ،
وﻟﯽ ﻫﻤﻪ ﺳﺮ در ﮔﺮﯾﺒﺎن ﻋﺒﻮر ﻣﯽﮐﺮدﻧﺪ
-و ﺗﺎزه ﯾﮏ ﻋﺪه ﻣﯽﮔﻔﺘﻨﺪ
ﭼﺮا ﺷﻌﺮ اﯾﻨﻬﺎ ﻓﺼﯿﺢ ﻧﯿﺴﺖ!-
آه، ای مجنونِ پشت میلههای درون!
صورتت را که میدیدم، انگار به ته چاه عمیقی نگاه میکردم {میکردیم}
...
آه، ای اسماعیل، ای دوزخیِ سر سرخ کرده در تابهی وحشت!
دوزخ به اضافهی کلمه یعنی شاعر!
...
ای بدگمان به پزشک و پرستار، به زن و معشوق و پسر، ای بدگمان به خویشتن!
ای مفتش عقاید خود چند لحظه پیش از شُکِ برقی!
ای خوابگرد، ای بیخواب، ای چشم دوخته به قرصهای خواب!
و قرصهایی که قرار بود بخش چپ فلج مغزت {بخش چپ مغزت} را راه بیندازند!
...
سر هیولاییات را از پشت پنجرهی تیمارستان به سوی خیابان برگردان!
فصل دارد تکرار میشود و برف از پارو بالا میرود
و خروسهای کز کردهی زیر طاقهی بقالی ایستادهاند
{و خروسهای کز کرده زیر طاقی بقالی ایستادهاند}
لنگهای {و لنگهای} حمام پایین تیمارستان در پشت بام یخ بستهاند
و ماشینها با زنجیر چرخهاشان زمین را بیرحمانه کتک میزنند
برق از نوک موهای سرخت فرو میرود و به یک چشم زدن
از ناخن پایت بیرون میخزد {میجهد}
و حافظهی اندامهایت مخدوش میشود
تو دیگر حافظه نداری {و تو حافظه نداری}
و حتی مرا که لبهایت را میبوسم، نمیشناسی
برای شاعر شدن تنها حافظه کافی نیست
دوزخ به اضافهی کلمه یعنی شاعر
...
ای آشنای من در باغهای بنفش و جنون و بوسه {ای آشنای من در باغهای بنفش جنون و بوسه}!
ای اسماعیل! ای چشمبند به چشم تا کنار مذبح رفته، ای سربریده!
عینکت را از روی چشمهای قیقاجت بردار
...
چشمبندت را بردار {برداری} میفهمی، چشمبندت را بردار!
▨
رضا براهنی
بهمن ۱۳۶۰ تا فروردین ۱۳۶۱ – تهران
از کتاب «شعر بلند اسماعیل»
ـــــــــــــــــ
تذکر: فقط بندهایی از بخش ابتدایی شعر بلند اسماعیل، به انتخاب من تنظیم شده است.
ـــــــــــــــــ
پینوشت: متن شعر منطبق بر خوانش شاعر است و با نسخهی چاپ شده در کتاب، تفاوتهایی دارد. شکل مکتوب شعر، در داخل آکولاد {} آمده است.