▨ نام شعر: به باغ همسفران (صدا کن مرا)
▨ شاعر: سهراب سپهری
▨ با صدای: خسرو شکیبایی
▨ پالایش و تنظیم: شهروز
ـــــــــــــــــ
صدا کن مرا
صدای تو خوب است
صدای تو سبزینهی آن گیاه عجیبیست
که در انتهای صمیمیت حزن میروید
در ابعاد این عصرِ خاموش
من از طعمِ تصنیف
در متنِ ادراکِ یک کوچه تنهاترم
بیا تابرایت بگویم چه اندازه تنهایی من بزرگ است
و تنهایی من شبیخون حجم تو را پیشبینی نمیکرد
و خاصیت عشق این است
کسی نیست
بیا زندگی را بدزدیم
آن وقت
میان دو دیدار قسمت کنیم
بیا با هم از حالتِ سنگ چیزی بفهمیم
بیا زودتر چیزها را ببینیم
ببین عقربکهای فواره در صفحهی ساعتِ حوض
زمان را به گِردی بدل میکنند
بیا آب شو مثل یک واژه در سطر، خاموشیام
بیا ذوب کن در کف دست من جرم نورانی عشق را
مرا گرم کن
و یک بار هم در بیابانِ کاشان هوا ابر شد-
و بارانِ تندی گرفت
و سردم شد آن وقت
در پشتِ یک سنگ
اجاقِ شقایق مرا گرم کرد-
در این کوچههایی که تاریک هستند
من از حاصل ضرب تردید و کبریت میترسم
من از سطح سیمانی قرن میترسم
بیا تا نترسم من از شهرهایی که خاک سیاشان چراگاه جرثقیل است
مرا باز کن مثل یک در به روی هبوط گلابی در این عصر معراج پولاد
مرا خواب کن زیر یک شاخه دور از شب اصطکاک فلزات
اگر کاشف معدن صبح آمد؛ صدا کن مرا
و من در طلوع گل یاسی از پشت انگشتهای تو بیدار خواهم شد
و آن وقت
حکایت کن از بمبهایی که من خواب بودم و افتاد
حکایت کن از گونههایی که من خواب بودم و تَر شد
بگو چند مرغابی
از روی دریا پریدند؟
در آن گیر و داری که چرخِ زرهپوش از روی رویای کودک گذر داشت
قناری، نخِ زرد آواز خود را به پای چه احساس آسایشی بست؟
بگو در بنادر چه اجناس معصومی از راه وارد شد؟
چه علمی به موسیقی مثبت بوی باروت پی برد؟
چه ادراکی از طعم مجهول نان در مذاق رسالت تراوید؟
و آن وقت
من مثل ایمانی از تابش استوا گرم
تو را در سرآغازِ یک باغ
خواهم نشانید
▨
سهراب سپهری
از دفتر شعر: حجم سبز
چاپ شده به سال ۱۳۴۶
ـــــــــــــــــ
پینوشت: بر این باورم که شکیباییِ بزرگ، در یک واژه دچار اشتباه شده است
ایشان دکلمه کرده است؛
ببین عقربکهای فواره در صفحهی ساعتِ حوض
زمان را به گَردی بدل میکنند
(گرد= غبار)
اما به نظر میرسد خوانش درست این است:
ببین عقربکهای فواره در صفحهی ساعتِ حوض
زمان را به گِردی بدل میکنند
(گردی: اشاره به موجکهای دایره شکلِ دور فواره)