▨ نام شعر: ساحلِ دیگر
▨ شاعر: سید کریم امیری فیروزکوهی
▨ با صدای: سید کریم امیری فیروزکوهی
▨ پالایش و تنظیم: شهروز
_________
تَپَد هر عضوِ من در وحشت از خود، چون دلِ دیگر
که دارم مشکلی چون خویشو این هم مشکلِ دیگر
به یک دل نه، به صد دل جان نثارِ عشق میکردم
اگر میداشتم در سینهٔ خود صد دلِ دیگر
به شمعِ کشته مانَد حالِ مرگِ ناتمام من
که تا سوزم به شبهای دگر در محفلِ دیگر
به خویِ پیر زایل کردم از غفلت جوانی را
ندارد هیچ پیری یاد، چون من غافلِ دیگر
به پایِ کاروانِ هستی از سرمنزلِ خلقت
چو گرد افتان و خیزان میروم تا منزل دیگر
صفاپروردِ آب و خاکِ دل چون گلبنِ عشقم
ندارم ذوقِ هیچ آب و گل از آب و گلِ دیگر
جهان چون کویِ لیلی مهدِ عشقِ جانفزا میشد
اگر میداشت صد چو مجنون، عاقل ِ دیگر
چنان لبتشنهی آسودگی چون موجِ این بحرم
که با سر میدوم از ساحلی تا ساحلِ دیگر
به عمرِ آرزو ماند امیر ایّامِ عمرِ من
که جز کاش و اگر هرگز ندارد حاصلِ دیگر
▨
سیّد کریم امیری فیروزکوهی
متخلص به امیر
تاریخ خوانش: چهارم آبانماه ۱۳۵۳