▨ نام شعر: بعد از اسباب کشی
▨ شاعر: محمدعلی سپانلو
▨ با صدای: محمدعلی سپانلو
▨ پالایش و تنظیم: شهروز
ــــــــــــــــــــــــ
خانه را که رها کردید
پردهها فرو ریختند
تابلوها افتادند
کتابها را فروختید
(قفسه ها به گروِ موریانهها رفت)
اما چه خرت و پرتی
از چیزهای متروک
کنج اتاق و گوشهی رفها ماند
نظیر استکانِ ترکخوردهای
که دیگر همراه شما نمیآمد
و بوی ارتباط
که نمیخواست خانه را بگذارد
(از نامِ کهنهاش در منزل جدید خجل می شد)
و حفرههای پونز و میخ
غیبت را عمیقتر میکرد.
با رفتنِ شما، رخت آویز
آرام چرخ زد و
از چینخوردگیِ سکوت
لبخند شرمناکی برخاست
تا صبحِ روز بعد که نوبتِ نظافتچی شد
تا خانه را بروبد از لحظههای اسقاط
و رنگرز رسید
با رنگدانِ خاکستر
که مثل روز اول خلقت، نو بود و بیگذشته
اما کسی نمیدید
گلمیخ را که ریشه در فراموشی داشت
و نورِ دوردستش
الهامبخشِ قابِ غیبت میشد.
حسرت ادامه داشت
در هر بهار آتش میکوشید روشن شود
و چوبها صدا میکردند
تا عاقبت سکوت
سرریز کرد و خلوت کامل شد
با ظاهر بیآزارش
گلمیخ سالهای سال به دیوار ماند
روزی که عشق (با کرایهنشین جدیدش) میخواست
چیزی بر آن بیاویزد
دیوار، صاف بود
▨
محمدعلی سپانلو