Sveriges mest populära poddar

شعر | با صدای شاعر

محمد مختاری | هامون

7 min • 17 juli 2024

▨ نام شعر: هامون (بخشی از شعر بلند «منظومۀ ایرانی»)

▨ شاعر: محمد مختاری

▨ با صدای: محمد مختاری

▨ پالایش و تنظیم: شهروز کبیری

___________________

میان‌مان صدایی تبخیر شد

و مرگ جار زد

درون خالی‌اش را بی‌تحاشی.


گذشت عمر در گذر شن و بی‌قراری خون

که پاشنه به خاک می‌کوبد

و خاک، خاک، لایه لایه‌ی هزار ساله

و خاکروبه‌هایی کز شیپوری بزرگ اکنون بر ما

می‌افشانند.


پناه بوته‌های گز

بتلخی آبی از کناره‌های عمر می‌رود

به سرنوشت شوره بر شیار برفگینه‌ی نمک

نک می‌زنند

کلاغ پیر و کبک کاهل.

رباطهای یاوه‌ی کپک زده

دهان گشوده‌اند به خمیازه

و در ردای باد تاب می‌خورد پوسیدگی

و روزنامه‌های زرد و آبدیده

گاه از پر قبایی بیرون می‌پرد.


-“زمان شکافته ست و نشت کرده است

غبار و سایه‌های نخ نما و سرداریهای بیدخورده.

خط غباری بر پوست آهو

و شله‌های رنگ و رو رفته

و چهره‌های فرسوده در قابهای کهنه

که از کنارشان بی‌تاب گذشته بودیم

و از درونمان اکنون سر بر می‌آورند

تا ما را در قابی میخکوب کنند.

-“کی اند و از کجا می‌آیند؟

که نیمی از من بوده‌اند

و مادرانم در حلقه‌ی عذاشان گریسته‌اند.


از آرواره‌ی افق بیرون می‌آید

صفی از اندامهایی

برهنه

بی‌سر

بی‌تاب

صفی دگر

که ابریشم

به زیر  کرباس پوشیده‌اند.


-“و پوستشان آمخته‌ی پرستو و باران نیست،

وز چنبر عزایم و دندان مار نفس می‌کشند.”


گشوده می‌شود طومارها

و بوی نفتالین

مشام باد را می‌آزارد

کلاهی از کناره‌ی افق فرو می‌افتد

و پوزخند خاک موج برمی‌دارد:



-“نگاه میهنم پیرم کرده است

چراغ ماتم است گلایل.

کسی توازن انسان و خاک را می‌خواهد برهم زند

صدای زنجره می‌گیرد

و کرم لای خط و گندم و شناسنامه وول می‌خورد

شمایل کدر مرگ

و هاله‌ای که گرداگردش بسته‌اند.


نگاه نیم بسته بر دوایر فرا رونده

گلوی آفتاب و شیشه‌ای شکسته

که برق می‌زند.

و خون روز و رودخانه در غبار و پلک‌های خسته

گم می‌شود

نمک دهان و زخم را فرو می‌بندد

و گاه گاه خش خش مدادی بر کاغذی

که مهره‌های پشت را می‌لرزاند.

غبار جای گام‌های تند

نشسته است.

و گام‌ها که باد را مهار کرده بودند

مساحت کویری حیات را اندازه می‌گیرند

محمد مختاری

بخشی از شعر بلند “منظومۀ ایرانی”

Förekommer på
00:00 -00:00