▨ نام شعر: یاد
▨ شاعر: نیما یوشیج
▨ با صدای: احمد کیایی
▨ پالایش و تنظیم: شهروز
ـــــــــــــــــ
یادم از روزی سیه میآید و جای نموری
در میانِ جنگلِ بسیار دوری.
آخرِ فصلِ زمستان بود و یکسر هر کجا در زیر باران.
مثل این که هر چه کِز کرده به جایی،
بر نمیآید صدایی.
صف بیاراییده از هر سو تمشک تیغدار و دور کرده
جای دنجی را.
یاد آن روز صفابخشان!
مثل اینکه کنده بودندم تن از هر چیز
می شدم از روی این بامِ سیه
سوی آن خلوت گلآویز،
تا گذارم گوشهای از قلب خود را اندر آنجا
تا از آن جا گوشهای از دلربای خلوت غمناک روزی را
آورم با خود.
آه! میگویند چون بگذشت روزی
بگذرد هر چیز با آن روز.
باز میگویند خوابی هست کار زندگانی
زان نباید یاد کردن
خاطرِ خود را
بیسبب ناشاد کردن.
بر خلافِ یاوهی مردم
پیشِ چشمِ من ولیکن
نگذرد چیزی بدون سوز
میکشم تصویر آن را
یاد من میآید از آن روز!
▨
نیما یوشیج
بهمن ۱۳۲۰