▨ نام شعر: چه فکر میکنی (زندگی)
▨ شاعر: هوشنگ ابتهاج( ا.سایه)
▨ با صدای: هوشنگ ابتهاج
♬ موسیقی: علی عظیمی (قطعه زندگی از آلبوم عزت زیاد)
♬ پالایش و تنظیم: شهروز
ــــــــــــــــــــــــ
چه فکر می کنی؟
که بادبان شکسته، زورق به گل نشستهایست زندگی؟
در این خراب ِ ریخته
که رنگ عافیت از او گریخته
به بُن رسیده
راه بستهایست زندگی؟
چه سهمناک بود سیل ِ حادثه
که همچو اژدها دهان گشود
زمین و آسمان ز هم گسیخت
ستاره خوشهخوشه ریخت
و آفتاب در کبود ِ درههای آب، غرق شد
هوا بد است
تو با کدام باد میروی؟
چه ابر تیرهای گرفته سینهی تو را
که با هزار سال بارش ِ شبانهروز هم
دل تو وا نمیشود
تو از هزارههای دور آمدی
در این درازنای خونفشان
به هر قدم نشان ِ نقش ِ پای ِتوست
در این درشتناک ِ دیولاخ
ز هر طرف طنین گامهای رهگشای توست
بلند و پست این گشاده دامگاه ِ ننگ و نام
به خون نوشته، نامهی وفای توست
به گوش ِ بیستون هنوز
صدای تیشههای توست
چه تازیانهها که با تن ِ تو تاب عشق آزمود
چه دارها که از تو گشت سربلند
زَهی شکوه ِ قامت ِ بلند عشق
که استوار ماند در هجوم ِهر گزند
نگاه کن
هنوز آن بلند ِ دور
آن سپیده، آن شکوفهزار ِ انفجار ِ نور
کهربای آرزوست
سپیدهای که جان آدمی هماره در هوای اوست
به بوی ِ یک نفس در آن زلال دم زدن
سِزَد اگر هزار بار
بیفتی از نشیب ِ راه و باز
رو نهی بدان فراز
چه فکر میکنی؟
جهان چو آبگینهی شکستهایست
که سرو راست هم در او شکسته مینمایدت
چنان نشسته کوه، درکمین درههای این غروب تنگ
که راه بسته مینمایدت
زمان بیکرانه را
تو با شمار گام عمر ما مسنج
به پای او دمیست
این درنگ درد و رنج
به سان ِ رود
که در نشیب دره سَر به سنگ میزند
رونده باش
امید هیچ معجزی ز مرده نیست
زنده باش