▨ شعر: هرچند عمر در غم و حرمان گذاشتم
▨ شاعر: هوشنگ ابتهاج
▨ با صدای: هوشنگ ابتهاج
▨ پالایش و تنظیم: شهروز
ــــــــــــــ
هرچند عمر در غم و حرمان گذاشتم
هرگز دل از محبت او برنداشتم
جان و دل است هیمهی آن آتشی که من
همت به زندهداشتنش برگماشتم
در داوِ عشق دستِ تهی نیست عذرِ مرد
من از میانِ مدعیان جان گذاشتم
در خاک و خون میان علَمهای سرنگون
با رایتِ وفای تو سر برفراشتم
بیرون ز هرچه صورت بیداری است و خواب
نقشی که از خیالِ تو در دل نگاشتم
بیحاصل است فرصتِ فصلِ سیاهکار
سرسبز باد بذرِ امیدی که کاشتم
عشقی به دست کردم و چون سایه در رهش
صد ره سرم زدند و ز سر، پای داشتم
▨
هوشنگ ابتهاج (متخلص به هـ. ا. سایه)
تهران، تیر ماه ۱۳۸۶