سعدی : بند نوزدهم و بیستم ترجیعبند سعدی
ای بر تو قبای حسن چالاک
صد پیرهن از محبتت چاک
پیشت به تواضع اَست گویی
افتادن آفتاب بر خاک
ما خاک شویم و هم نگردد
خاک درت از جبین ما پاک
مهر از تو توان برید؟ هیهات
کس بر تو توان گزید؟ حاشاک
اول دل برده باز پس ده
تا دست بدارمت ز فتراک
بعد از تو به هیچکس ندارم
امید و ز کس نیایدم باک
درد از جهت تو عین داروست
زهر از قبل تو محض تریاک
سودای تو آتشی جهانسوز
هجران تو ورطهای خطرناک
روی تو چه جای سحر بابل
موی تو چه جای مار ضحّاک
سعدی بس ازین سخن که وصفش
دامن ندهد به دست ادراک
گرد ارچه بسی هوا بگیرد
هرگز نرسد به گرد افلاک
پای طلب از روش فرو ماند
میبینم و حیله نیست الاّک
بنشینم و صبر پیش گیرم
دنبالهی کار خویش گیرم
ای چون لب لعل تو شکر نی
بادام چو چشمت ای پسر نی
جز سوی تو میل خاطرم نه
جز در رخ تو مرا نظر نی
خوبان جهان همه بدیدم
مثل تو به چابکی دگر نی
پیران جهان نشان ندادند
چون تو دگری به هیچ قرنی
ای آنکه به باغ دلبَری بر
چون قدّ خوش تو یک شجر نی
چندین شجر وفا نشاندم
وز وصل تو ذرّهای ثمر نی
آوازهی من ز عرش بگذشت
وز درد دلم تو را خبر نی
از رفتن من غمت نباشد
از آمدن تو خود اثر نی
باز آیم اگر دهی اجازت
ای راحت جان من، و گر نی
بنشینم و صبر پیش گیرم
دنبالهی کار خویش گیرم
لینک های پادکست
پادکست بوطیقا – قسمت یازدهم – سحرِ بابِل
شبکه های اجتماعی : اینستاگرام بوطیقا | تلگرام بوطیقا | توییتر بوطیقا
حمایت مالی از پادکست : حامی باش بوطیقا
تماس : [email protected]
Hosted on Acast. See acast.com/privacy for more information.