سعدی : بند بیست و یکم و بیست و دوم ترجیعبند سعدی
شد موسم سبزه و تماشا
برخیز و بیا به سوی صحرا
کان فتنه که روی خواب دارد
هرجا که نشست خاست غوغا
صاحبنظری که دید رویش
دیوانهی عشق گشت و شیدا
دانی نکند قبول هرگز
دیوانه حدیث مرد دانا
چشم از پی دیدنِ تو دارم
من بی تو خسم کنار دریا
از جور رقیب تو ننالم
خارست نَخُست بار خرما
سعدی غم دل نهفته میدار
تا مینشوی ز غیر رسوا
گفتهست مگر حسود با تو
زنهار مرو از این پس آنجا
من نیز اگرچه ناشکیبم
روزی دو برای مصلحت را
بنشینم و صبر پیش گیرم
دنبالهی کار خویش گیرم
بربود جمالت ای مه نو
از ماه شب چهارده ضو
چون میگذری بگو به طاوس
گر جلوهکنان روی چنین رو
گر لاف زنی که من صبورم
بعد از تو، حکایت است و مشنو
دستی ز غمت نهاده بر دل
چشمی ز پی ات فتاده در کو
یا از در عاشقان درون آی
یا از دل طالبان برون شو
زین جور و تحکّمت غرض چیست؟
بنیاد وجود ما کن و رو
یا مُتلِفَ مُهجَتی و نَفسی
اللهُ یَقیک محضر السو
با من چو جوی ندید معشوق
نگرفت حدیث من به یک جو
گفتم کهنم مبین که روزی
بینی که شود به خلعتی نو
در سایه شاه آسمانقدر
مه طلعت آفتابپرتو
وز لفظ من این حدیث شیرین
گر مینرسد به گوشِ خسرو
بنشینم و صبر پیش گیرم
دنبالهی کار خویش گیرم
لینک های پادکست
پادکست بوطیقا – قسمت یازدهم – سحرِ بابِل
شبکه های اجتماعی : اینستاگرام بوطیقا | تلگرام بوطیقا | توییتر بوطیقا
حمایت مالی از پادکست : حامی باش بوطیقا
تماس : [email protected]
Hosted on Acast. See acast.com/privacy for more information.