سعدی : بند هفدهم و هجدهم ترجیعبند سعدی
هر دل که به عاشقی زبون نیست
دستخوش روزگارِ دون نیست
جز دیدهی شوخِ عاشقان را
بر چهره دوان سرشک خون نیست
کوتهنظری به خلوتم گفت
سودا مکن آخرت جنون نیست
گفتم ز تو کی برآید این دود
کت آتش غم در اندرون نیست؟
عاقل داند که نالهی زار
از سوزش سینهای برون نیست
تسلیم قضا شود کزین قید
کس را به خلاص رهنمون نیست
صبر ار نکنم چه چاره سازم
آرام دل از یکی فزون نیست
گر بُکْشد و گر معاف دارد
در قبضهی او چو من زبون نیست
دانی به چه ماند آب چشمم؟
سیماب، که یکدمش سکون نیست
در دهر وفا نبود هرگز
یا بود و به بخت ما کنون نیست
جان برخیِ رویِ یار کردم
گفتم مگرش وفاست چون نیست
بنشینم و صبر پیش گیرم
دنبالهی کار خویش گیرم
در پای تو هرکه سر نینداخت
از روی تو پرده بر نینداخت
در تو نرسید و پی غلط کرد
آن مرغ که بال و پر نینداخت
کس با رخ تو نباخت اسبی
تا جان چو پیاده در نینداخت
نفزود غم تو روشنایی
آن را که چو شمع سر نینداخت
بارت بکشم که مرد معنی
درباخت سر و سپر نینداخت
جان داد و درون به خلق ننمود
خون خورد و سخن به در نینداخت
روزی گفتم کسی چون من جان
از بهر تو در خطر نینداخت
گفتا نه که تیرِ چشم مستم
صید از تو ضعیفتر نینداخت
با آنکه همه نظر در اویم
روزی سوی ما نظر نینداخت
نومید نیاَم که چشم لطفی
بر من فکند، و گر نینداخت
بنشینم و صبر پیش گیرم
دنبالهی کار خویش گیرم
لینک های پادکست
پادکست بوطیقا - قسمت دهم - رخِ اسب
شبکه های اجتماعی : اینستاگرام بوطیقا | تلگرام بوطیقا | توییتر بوطیقا
حمایت مالی از پادکست : حامی باش بوطیقا
تماس : [email protected]
Hosted on Acast. See acast.com/privacy for more information.