فرخی سیستانی : در صفت داغگاه امیر ابو المظفر فخر الدوله احمدبن محمد والی چغانیان
چون پَرندِ نیلگون بَر روی پوشَد مَرغزار
پَرنیان هفترَنگ اَندر سر آرد کوهسار
خاک را چون نافِ آهو مُشک زاید بیقیاس
بید را چون پرِّ طوطی برگ روید بیشمار
دوش وقتِ نیمشب بوی بهار آورد باد
حَبّذا باد شمال و خُرّما بوی بهار
باد گویی مُشکِ سوده دارد اَندر آستین
باغ گویی لُعبتانِ ساده دارد در کنار
اَرغوان، لعلِ بَدَخشی دارد اندر مُرسله
نسترن لؤلؤی لالا دارد اَندر گوشوار
تا برآمد جامهای سُرخِ رنگ بر شاخِ گل
پنجهها چون دستِ مردم سر برآورد از چنار
باغ بوقَلمونلباس و راغ بوقلمون نُمای
آب مرواریدرنگ و ابر مروارید بار
راست پنداری که خَلعتهای رنگین یافتند
باغهای پُرنگار از داغگاهِ شهریار
داغگاهِ شهریار اکنون چنان خرم بود
کاندرو از نیکویی حِیران بماند روزگار
سبزه اندر سبزه بینی، چون سپهر اندر سپهر
خیمه اندر خیمه بینی، چون حِصار اندر حِصار
سبزهها با بانگِ رودِ مطربانِ چربدست
خیمهها با بانگِ «نوش»ِ ساقیانِ میگسار
هر کجا خیمهست خفته عاشقی با دوستْ مست
هر کجا سبزهست، شادان، یاری از دیدار یار
عاشقان بوس و کنار و نیکوان ناز و عِتاب
مطربان رود و سرود و مَیکشان خواب و خُمار
رویِ هامون سبز، چون گردونِ ناپیدا کَران
رویِ صحرا ساده، چون دریاِ ناپیدا کنار
اندر آن دریا سُماری وان سُماری جانور
وندر آن گردون ستاره، وان ستاره بیمَدار
هر کجا کُهسار باشد آن سُماری کوه بَر
هر کجا خورشید باشد آن ستاره سایهدار
معجزه باشد ستاره ساکن و خورشید پوش
نادره باشد سُماری کُهبُر و صحرا گذار
بر درِ پردهسرایِ خسروِ پیروزبخت
از پیِ داغ, آتشی افروخته خورشیدوار
برکشیده آتشی چون مِطرَد دیبای زرد
گرم چون طبع جوان و زرد چون زرّ عیار
داغها چون شاخهای بُسّدِ یاقوت رنگ
هر یکی چون ناردانه گشته اندر زیرِ نار
ریدکانِ خوابنادیده مَصاف اندر مَصاف
مَرکَبان داغ ناکرده قطار اندر قطار
خسرو فرّخ سِیَر بر بارة دریا گذر
با کمند اندر میانِ دشت چون اسفندیار
اژدها کردار، پیچان، در کفِ رادش کمند
چون عصای موسی اندر دستِ موسی گشته مار
همچو زلف نیکوان خرد ساله تابخورد
همچو عهد دوستان سالخورده استوار
کوه کوبان را یگان اندر کشیده زیر داغ
بادپایان را دوگان اندر کمند افکنده خوار
گردن هر مرکبی چون گردن قمری بطوق
از کمند شهریار شهر گیر شهردار
هرکه را اندر کمندشصت بازی در فکند
گشت داغش بر سرین و شانه و رویش نگار
هر چه زینسو داغ کرد از سوی دیگر هدیه داد
شاعران را با لگام و زایران را با فسار
فخر دولت بوالمظفر شاه با پیوستگان
شادمان و شادخوار و کامران و کامکار
روز یک نیمه ،کمند و مرکبان تیز تک
نیم دیگر مطربان و باده نوشین گوار
زیرها چون بیدلان مبتلی نالنده سخت
رودها چون عاشقان تنگدل گرینده زار
خسرو اندر خیمه و بر گرد او گرد آمده
یوز را صید غزال و باز را مرغ شکار
این چنین بزم از همه شاهان کرا اندر خورست
نامه شاهان بخوان و کتب پیشینان بیار
ای جهان آرای شاهی کز تو خواهد روز رزم
پیل آشفته امان و شیر شرزه زینهار
کار زاری کاندر او شمشیر تو جنبنده گشت
سر بسرکاریز خون گشت آن مصاف کارزار
...
لینک های پادکست
پادکست بوطیقا – قسمت چهارم : گل دو روی
شبکه های اجتماعی : اینستاگرام بوطیقا | تلگرام بوطیقا | توییتر بوطیقا
حمایت مالی از پادکست : حامی باش بوطیقا
تماس : [email protected]
Hosted on Acast. See acast.com/privacy for more information.