عراقی بند هفتم ترجیعبند
دست از دل بیقرار شُستم
وندر سرِ زلفِ یار بستم
بیدل شدم و ز جان به یکبار
چون طرة یار برشکستم
گویند چگونهای؟ چه گویم؟
هستم ز غمش چنان که هستم
خود را ز چَهِ غَمَش بَرآرم
گر طرّة او فُتد به دستم
در دام بلا فُتاده بودم
هم طرة او گرفت دستم
ساقی، قدحی، که از میِ عشق
چون چشمِ خوشِ تو نیم مستم
شد نوبتِ خویشتن پرستی
آمد گَهِ آنکه مِی پرستم
فارغ شوم از غَم عراقی
از زحمت او چو باز رستم
در میکده میکشم سبویی
باشد که بیابم از تو بویی
لینک های پادکست
پادکست بوطیقا - قسمت بیستم و هفتم
شبکه های اجتماعی : یوتوب بوطیقا | اینستاگرام بوطیقا | تلگرام بوطیقا | توییتر بوطیقا
حمایت مالی از پادکست : حامی باش بوطیقا
تماس : [email protected]
Hosted on Acast. See acast.com/privacy for more information.