فردوسی : گفتار اندر بنیاد نهادن کتاب
دل روشن من چون برگشت ازوی
سوی تختِ شاهِ جهان کرد روی
که این نامه را دست پیشآورم
به پیوند و گفتارِ خویش آورم
بپرسیدم از هر کسی بیشمار
بترسیدم از گردش روزگار
مگر خود درنگم نباشد بسی
بباید سپردن به دیگر کَسی
وُ دیگر که گنجم وفادار نیست
همین رنج را کس خریدار نیست
برین گونه یک چند بگذاشتم
سَخُن را نهفته همیداشتم
زمانه سراسر پر از جنگ بود
به گویندگانبَر جهان تنگ بود
به شَهرم یکی مهرباندوست بود
تو گفتی که با من زِ یک پوست بود
مرا گفت: خوب آمد این رایِ تو
به نیکی خِرامد همی پایِ تو
نِبشته من این دفتر پهلوی
به پیش تو آرم، نگر نَغْنَوی
گُشاده زبان و جوانیت هست
سَخُن گفتنِ پهلوانیت هست
شو این نامهی خسروان بازگوی
بدین جوی نَزد مِهان آبِروی
چو آورد این نامه نزدیک من
براَفروخت این جانِ تاریک من
لینک های پادکست
پادکست بوطیقا – قسمت سوم : نامور نامه فردوسی
شبکه های اجتماعی : اینستاگرام بوطیقا | تلگرام بوطیقا | توییتر بوطیقا
حمایت مالی از پادکست : حامی باش بوطیقا
تماس : [email protected]
Hosted on Acast. See acast.com/privacy for more information.