نسیم بیداری شماره 19 – مرداد 1390
حکایت یا سرنوشت مجاهدین خلق یکی از تلخترین تراژدیهای تحولات سیاسی و اجتماعی ایران معاصر میباشد. هیچچیز مثبت و ارزندهای در داستان مجاهدین نیست. هرچه هست، مصیبت و سوگنامه و تراژدی یک ملت است؛ چه بسیاری از شخصیتهایی که توسط مجاهدین ترور شدند و چه بسیاری از نیروهای خود مجاهدین. بررسی چهرهها و شخصیتهایی که بعد از انقلاب به دست مجاهدین ترور شدند حکایت از آن دارد که شماری از معتدلترین و میانهروترین نیروها به دست آنان از بین رفتند. چه از بابت نیروهایی که از هر دو طرف پرپر شدند و چه از بابت خسارت هنگفتی که تراژدی مجاهدین بر روند رشد و توسعه دمکراسی بر ایران وارد کرد. بدون هیچ تردیدی یکی از عوامل مهمی که جلوی رشد و توسعه سیاسی بعد از انقلاب را گرفت و مانع جدی شد برای تحقق آزادی و دموکراسی که بزرگترین آرمانهای انقلاب اسلامی به شمار میرفت عملکرد مجاهدین بود. سخنی بهگزاف نرفته اگر ادعا شود که اساساً انقلاب اسلامی به خاطر ایجاد یک نظام دموکراتیک، قانونگرا، مردمی و آزاد در ایران به وجود آمده بود. معالاسف ترورها و در سطحی عمیقتر عملکرد سازمان مجاهدین یکی از عمدهترین موانع تحقق آن آرمانها گردید. مجاهدین باعث شدند تا خشونت در ایران بعد از انقلاب به مهمترین ابزار سیاسی تبدیل شود. درعینحال و از سویی دیگر شماری از متدینترین، تحصیلکردهترین و متعهدترین نیروهای سیاسی جوان ایران نیز در قالب اعضا و هواداران سازمان نیز قربانیان دیگر آن خشونت شدند. به بیان سادهتر، چه نیروهایی که به دست مجاهدین از بین رفتند و چه نیروهای خودشان، جملگی هزینه هولناکی بود که به ایران و این مملکت وارد شد. وقتی انسان نیروهای ارزشمندی را که توسط مجاهدین ترور شده و از بین رفتند را با نیروهای خود مجاهدین که اعدام شدند جمع میکند و به حاصل جمع ضربه هولناکی که عملکرد مجاهدین به نهال تازه شکفته شده آزادی و دموکراسی در کشور بعد از انقلاب وارد نمود را اضافه میکند، میرسیم به همان جمله نخستین این یادداشت: سرنوشت مجاهدین یکی از تلخترین و دردناکترین فصول تاریخ معاصر ایران است؛ اما چرا چنین شد و ریشههای این تراژدی اسفبار را در کجا میبایستی جستجو نمود؟
یکی از پیامدها و مصیبتهایی که استبداد و دیکتاتوری رژیم پهلوی در ایران به وجود آورد و یا یکی از مصیبتهای توسعهنیافتگی ایران عصر پهلوی را میبایستی در ظهور گروههایی سراغ گرفت که از اوایل دهه1340 و بعد از سرکوب خونین قیام و اعتراضات 15خرداد1342 به سمتوسوی مشی مبارزه مسلحانه رفتند. در هر جامعه توسعهیافتهای تظاهرات خیابانی از ناحیه ناراضیان، منتقدین و مخالفین امری بدیهی است که هر از گاهی اتفاق میافتاد؛ اما در جامعه توسعهنیافته و عقبمانده ایران در دهه1340 و حاکمیت حکومتی که خود را کامل و مخالفین خود را برعکس مزدور، خاین، مرتجع، وابسته و فریبخورده میپنداشت، نگاه به معترضین سیاسی اینگونه نبود. در جوامع توسعهیافته تظاهرات خیابانی معترضین را با ماشینهای آبپاش یا حداکثر با گاز اشکآور متفرق میکنند؛ اما در جامعه عقبمانده ایران تظاهرات معترضینی را که در روزهای 14و15خرداد1342 و به دنبال بازداشت مرحوم امام خمینی در قم به خیابانها ریخته بودند را با زرهپوش، تانک و مسلسل متفرق کردند. عقبماندگی که شاخ و دم ندارد. رژیمی که علیرغم همه ادعاهای پیشرفت و ترقی، مردمش را که برای تظاهرات به خیابانها آمده بودند به گلوله میبندد آیا مظهر عقبماندگی سیاسی و اجتماعی نبود؟ سرکوب قیام 15خرداد سال1342 سبب شد تا بسیاری از مبارزین و مخالفین جوانتر رژیم شاه به این جمعبندی برسند که بهجز مشی مسلحانه راه دیگری برای مبارزه با این رژیم نمانده است. آن «پیرمرد» روشنضمیر، آزادیخواه، عاقل و متدین در دادگاهش در همان سالها گفته بود که ما آخرین کسانی هستیم که با دستخالی و در چارچوب قانون، خواسته و حرفمان را میزنیم اما شما (رژیم پهلوی) نگذاشتید و ما را به اتهام «اقدام علیه امنیت کشور» به محاکمه کشاندید و روانه زندان کردید. مبارزین بعد از ما دستخالی به میدان نخواهند آمد. پیشبینی که بهزودی اتفاق افتاد.
آنچه مرحوم بازرگان نگفت آن بود که این رخداد فقط در یک جامعه توسعهنیافته و عقبمانده اتفاق میافتد که مردمانی را که در اعتراض به بازداشت رهبر مذهبیشان به خیابان آمده و اعتراض میکنند را آنگونه به گلوله میبندند. بههرروی آن کشتار سبب شد تا شماری از مبارزین به سمت مبارزه مسلحانه بروند. در میان آنها هم اسلامگرایان بودند و هم چپها که آن زمان جملگی مارکسیست بودند. از میان گروههای مذهبی که بعد از سال1342 تشکیل شده و به سمت مبارزه مسلحانه رفتند، تنها سازمان مجاهدین موفق شد تا تشکیلات متناسب به راه ا...