Sveriges mest populära poddar

قصه های کودکانه

قصه های کودک - کدو قلقله زن

52 min • 10 juni 2020

داستان کدو قلقله زن

یه پیرزنی بود که 3 تا دختر داشت. هر سه تا دخترهاشو شوهر داده بود. خودش تنهایی زندگی می کرد بچه ها. یه روز پیرزن خیلی حوصله اش سر رفته بود. با خودش تصمیم گرفت یه چند روزی پیش دختر کوچیکش بره تا یزه کم دلش باز بشه. بلکه هم یه خورده شاد بشه. پیرزن چادرش رو سرش کرد و به راه افتاد. پیرزن مهربون همین که از شهر رفت بیرون و به سمت اون تپه بالای جنگل رفت یک گرگ گرسنه سر رهش سبز شد . تا چشم پیرزن به چشم آقا گرگ گرسنه افتاد دستپاچه شد و هل شد. بلند سلام کرد. گرگه پرسید : ای پیرزن بگو ببینم کجا داری میری پیرزن گفت : میرم خونه دخترم. پلو بخورم مرغ بخورم  چاق بشم چله بشم .

Förekommer på
00:00 -00:00