در ابتدای این قطعه داستان "هلاک شدن مقنع" گفته می شود. امیر هرات با لشکری انبوه حصار مقنع را محاصره می کند. این حصار وسیع بوده است و در آن چشمۀ آب و زمین کشاورزی بوده است. این محاصره چهارده سال به طول می انجامد تا سرانجام سپهسالار مقنع حصار را تسلیم می کند. مقنع در درون این حصار حصاری مستحکم برای خود داشته است که با زنان خود در آنجا می زیسته. چون می بیند که مقاومت امکان ندارد، زنان خود را با زهر می کشد. یکی از زنان که زهر را نخورده بود، می گوید که مقنع خود را به تنوری گداخته می اندازد "و دودی برآمد، من به نزدیک آن تنور رفتم و از او هیچ اثری ندیدم".
گفته می شود که تا سالها بعد در برخی دیه ها هنوز پیروان او وجود داشته اند. و داستانهایی از به اشتراک گذاری زنان در میان پیروان مقنع گفته می شود که نویسنده هم به برخی از آنها مشکوک است.
در ادامه، نحوۀ به حکومت رسیدن آل سامان روایت می شود. چهار پسر اسد بن سامان خدات به هارون و مامون در فروگرفتن رافع بن لیث که بر خلیفۀ عباسی خروج کرده بود، کمک کردند. در پاسخ به این خدمت، پسران او به امارت شهرهای مختلف ماواءالنهر گماشته شدند.