در این قطعه شرح فروگرفتن آسیغتگین غازی، سردارسپاه امیر مسعود شرح داده می شود.
غازی همکار اریارق بود و پس از فروگرفته شدن اریارق در ترس و بیم بسر می برد. ابراز علاقۀ امیر مسعود به او هم نمی توانست از این بین بکاهد. "محمودیان" یا درباریان دوران امیر محمود که با سرداران امیر مسعود دشمنی داشتند دسیسه ای چیدند و از زنی که در حرم غازی رفت و آمد داشت کمک گرفتند تا غازی را بترسانند. غازی هم شبانگاه با قومش به سمت ماوراءالنهر به راه افتاد.
امیر مسعود عبدوس، از نزدیکان خود، را با انگشتری اش به دنبال او فرستاد و او موفق شد که غازی را برگرداند. ولی دسیسه چینان آنقدر به کار او ادامه دادند که دیگر نه او به امیر اعتماد داشت و نه امیر به او. در نهایت قرار بر آن گرفت که او به سوی غزنین فرستاده شود (امیر و درباریانش هنوز در بلخ بودند).
او را با قومش به قلعه ای در حوالی غزنین می فرستند و "نیز او را دیده نیامد".