Sveriges mest populära poddar

كتيبه

تاریخ بیهقی- قطعۀ بیست و یکم

24 min • 14 juni 2019

در این قطعه داستانی روایت می شود از دوران معتصم، خلیفۀ عباسی، که در حدود 200 سال پیش از دوران امیر مسعود می زیسته. داستان مربوط است به افشین، سردار ایرانی که "خدمتی پسندیده کرد و بابک خرمدین را برانداخت".
بین افشین و یکی از درباریان به نام "بودُلَف" دشمنی ای عمیق است و و افشین بارها از خلیفه خواسته که دست او را بر بودلف گشاده بگذارد. در نهایت خلیفه شبی تقاضای او را می پذیرد ولی بلافاصله پشیمان می شود.
داستان از زبان "احمد بن ابی دواد" قاضی القضات  روایت می شود که شبانگاه به دیدار خلیفه می رود و از ماجرا آگاه می شود و خلیفه او را به شفاعت می فرستد. افشین در ابتدا نمی پذیرد.  تا اینکه کار به تهدید می کشد و افشین می فهمد که خلیفه از کشتن بودلف بشدت عصبانی خواهد شد و او را رها می کند.
آنچه در این داستان به چشم می خورد عباراتی است که در وصف افشین و بودلف استفاده شده است. افشین از زبان خلیفه "سگِ نا خویشتن شناسِ نیم کافر" وصف می شود. در حالیکه بودلف به گفتۀ احمد "بندۀ خداوند است و سوار عرب است" . همچنین احمد می گوید "و از طرزی دیگر سخن پیوستم ستودن عجم را که این مردک از ایشان بود- و از زمینِ اُسروشنه بود- و عجم را شرف بر عرب نهادم، هر چند که دانستم که اندر آن بزه یی بزرگ است". وقتی  که احمد شرح ماجرا و التماسهایش به افشین را برای خلیفه می گوید، ذکر می کند که "دریغا مسمانیا که که از نامسلمانی اینها باید کشید".
در نهایت خلیفه به افشین عتاب می کند که "هر کسی آن کند که از اصل و گوهر وی سزد، و عجم عرب را چون دوست دارد با آنچه بدیشان رسیده است از شمشیر و نیزۀ ایشان؟" و به احمد می گوید "بخدای عز و جل سوگند خورم که افشین جان از من نبرد که وی مسلمان نیست".

Kategorier
Förekommer på
00:00 -00:00