امیر مسعود از بلخ به سمت "حضرت غزنین" پایتخت غزنویان به راه می افتد. وزیرش خواجه احمد حسن را در بلخ می گذارد تا به امورات سر و سامان دهد.
امیر خوشان خوشان می رود و در راه گاهگاه هوس شراب و شکار و نشاط می کند و "چنین روزگار کس یاد نداشت که جهان عروسی را مانست و پادشاه محتشم بی منازع فارغ دل می رفت".
امیر مسعود در ادامۀ بدگمانی به افرادی که با پدرش و به تبع او با برادرش محمد نزدیک بودند به عمویش یوسف، از سرداران سپاه که هم سن و سال او و محمد بود و با آنها بزرگ شده بود، بد گمان شده بود.
درباریان غلام خاص یوسف به نام طغرل را فریفتند و او را بر آن داشتند که خبرهای او را به دربار برساند. درنهایت او را به غزنین کشاندند و به جرم مکاتبت با خانیان ترکستان متهم کردند و فرو گرفتندش و به قلعۀ سگاوند بردندش. یوسف سال دیگر در حبس درگذشت.