در این قطعه داستانی گفته می شود از قصد امیر محمود در فروگرفتن پسرش امیر مسعود. جاسوسانی که مسعود در دربار پدرش داشت به او خبر می دهند و او سربازانش را آماده می کند برای دفاع. چون خبر به محمود می رسد دست نگاه می دارد.
همچنین داستانی گفته می شود از نامه نگاری منوچهربن قاوبس والی گرگان و طبرستان به مسعود و تقاضای عهدنامه کردن. مشاور مسعود او را از تبعات چنین عهدنامه ای در تشدید بدگمانی محمود آگاه می کند.