امیر مسعود پس از صلح موقت با ترکمانان به کندی در حال آماده شدن برای جنگ است. در این میان کسی پیشنهاد می کند که باید از درباریان برای هزینه های جنگ آینده پول گرفت و این برخی از نزدیکترین افراد به امیر را می رنجاند. از جمله بو نصر مشکان. بو نصر مشکان بیمار است و بدخلق و پیغاهای تند به امیر می فرستد. در همین احول است که حالش بد می شود و دچار "لقوه و فالج و سکته" می شود و در نهایت "سپری" می شود. مابقی این قطعه ابیات و متونی است در وصف بو نصر مشکان و اوضاع ابوالفضل بیهقی پس از مرگ او.