وقتی که امیر مسعود حاجب بزرگ، علی قریب، را فرو می گیرد، در میان درباریان ترس می افتد و هر که "از پدریان" یعنی از نزدیکان امیر محمود، و به تبع او طرفدار جانشینی امیر محمد بوده است، از واکنش امیر مسعود می هراسد.
در این میان بوسهل زوزنی که در دوران امیر محمود از دست حسنک، وزیرِ قدرتمند امیر محمود، خواری ها کشیده بود زمینه را برای انتقام جویی مناسب می بیند و او را در بند می کند و به دست چاکرش می سپارد تا آزارش دهد. بوسهل حتی قصد دسیسه بر علیه بونصر مشکان هم دارد که امیر با او همراه نمی شود.
بونصر به امیر نصیحت می کند که مانع از دودستگی درباریان شود و نگذارد که نزدیکان امیر محمود بدست طرفدارانش حذف شوند. امیر در ظاهر قبول می کند ولی تغییری در اوضاع نمی دهد
امیر مشغول فرستادن سرداران نظامی به اطراف سرزمین می شود برای سرکوب مخالفان و نیز برای دور نگاهداشتن برخی از آنان از کانون قدرت.