لشکری که به فرماندهی حاجب علی قریب در تگیناباد در نزدیکی غزنین است به فرمان امیر مسعود به سمت هرات به راه می افتد.
علی به محض اینکه فرمان حرکت را می گیرد به بونصر مشکان، دبیر دربار و رئیس ابوالفضل بیهقی، می گوید که امیر مسعود قصد جانش را دارد و "نامه های نیکو و مخاطبه های به افراط و به خط خویش فصل نبشتن و برادرم را حاجبی دادن همه فریب است"
در هرات، علی به حضور امیر مسعود می رسد و در ابتدا قدر می بیند ولی ساعتی بعد غلامان به فرمان امیر بر او می تازند و فرو می گیرندش.
تنها دلیلی که "خردمندان" می توانند برای این واقعه بیان کنند این است که "وی را به امیر نشاندن و امیر فروگرفتن چه کار بود؟"