محمد بن علی لیث در سیستان به امارت می نشیند. برادرش معدل را با افراد خانواده اش محترمانه به بند می کند تا او "طمع ولایت نکند". احمد بن اسماعیل از سوی مقتدر، خلیفۀ عباسی، به امارت سیستان منصوب می شود. او هم سپاهی به سیستان می فرستد. محمد بن علی برادرش را از بند در می آورد تا او را در جنگ کمک کند. معدل وقتی برادرش بیرون شهر است، در را بر او می بندد. محمد می گریزد و به سوی بست می رود.
محمد در بست دست به جور و ستم می گشاید و مردم را عاصی می کند. وقتی سپاه اسماعیل به نزدیک بست می رسد، محمد پل را خراب می کند، ولی مردم سپاه اسماعیل را از آب می گذرانند. محمد شکست می خورد و اسیر می شود. ذکر می شود که اسماعیل "عدل و سیر نیکو بر مسلمانان بگسترید".
سپاه سامانیان به سیستان می روند و آنجا را هم می گیرند و معدل علی را بند می کنند. احمد، غلامش سیمجور را به امارت سیستان می نشاند. و بدین ترتیب حکومت صفاریان به پایان می رسد.
سبکری که امارت فارس را دارد از سوی وزیر خلیفه به بغداد خوانده می شود. او دویست هزار دینار رشوه می دهد تا امارت فارس را بگیرد. مالی بزرگ هم وعده می دهد. وقتی نمی تواند آن را بپردازد، مقتدر سپاهی می فرستد. سبکری به احمد بن اسماعیل پناه می برد، ولی احمد او را به فرمان خلیفه به بغداد می فرستد.