در این قطعه پایان حکومت صفاریان بر سیستان گفته می شود.
امیر خلف حاکم سیستان است. پسرش، امیر عمرو، از خراسان به سیستان می آید و پس از مدتی بر پدر می شورد. امیر خلف او را در بند می کند و او در بند می میرد.
پسر دیگر امیر خلف، امیر طاهر است که به سبب شجاعت "شیر باریک" لقب گرفته است و سرزمینهای اطراف را برای او فتح می کند.
روزی امیر خلف با زنان حرم و غلامانی چند به کوه اسپهبد می رود. محمود غزنوی (که از او با عنوان سلطان یاد می شود) در آن حوالی است و می شنود که طاهر آنجا نیست. به سراغ امیر خلف می رود و او را محاصره می کند. با گرفتن صد هزار درهم او را به خود وا می گذارد. امیر خلف این را نتیجۀ کوتاهی طاهر می داند و بر او و سپاهیان خشم می گیرد. طاهر هم از او می ترسد و می گریزد.
بعد از مدتی طاهر باز می گردد و از پدر پوزش می خواهد. پدر نمی پذیرد و این دو وارد جنگ می شوند. پیروزی با طاهر است. امیر خلف در قلعه ای در حصار می شود. طاهر به او پیشنهاد صلح می دهد. او می پذیرد ولی وقتی که پسرش به دیدن او می رود او را به قلعه می کشد و در بند می کند. این آخرین پسر او است و در بند می میرد.
مردم از امیر خلف می ترسند و برخی به طرفداری سلطان محمود بر می خیزند. خبر به محمود می رسد و او با لشکری به سیستان می رود و آنجا را فتح می کند. امیر خلف را با احترام به دربار می آورد و به او اختیار می دهد که با اهل خود به هر جایی که می خواهد برود.