Sveriges mest populära poddar

كتيبه

داراب نامه - قطعۀ هفتم

28 min • 31 januari 2024

همای دستور داده است تا امیر مردو که داراب را پسر خود معرفی کرده، به درگاهش برود. از او در باب داراب می پرسد و او تمامی داستان را می گوید. همای می فهمد که داراب همان پسر اوست که به آب انداخته است، ولی نمی تواند این راز را آشکار کند از ترس اینکه مردمان او را "استوار ندارند."

مجلس بزم می آرایند. در میانۀ مجلس، داراب بر می خیزد و به نزد مادرش می رود و او را می بوسد. غوغایی بزرگ بر می خیزد و بزرگان دربار قصد جان داراب می کنند. ضحاک با شمشیر به سوی او می رود. امیر مردو در میان می آید و به ضرب شمشیر ضحاک دو نیم می شود. داراب ترکش دانی که در کنارش است را به سوی ضحام می اندازد. ترکش دان به سر موبد بزرگ، جمهرون، می خورد و او را می کشد.

به اشارۀ همای در شراب داراب داروی بیهوشی می ریزند و او را بیهوش در بند می کنند.

شب فرا می رسد. همای در خواب می بیند که داراب سوار بر پیلی سیاه که از خزطومش آتش می جهد، به سوی او می آید و او را به خرطوم می گیرد. داراب به پیل می گوید او را رها کند.

فردا درباریان به همای هشدار می دهند که بر علیه او قیام خواهند کرد مگر اینکه داراب را به آنها بدهد تا بکشند. همای از بیم از دست دادن پادشاهی داراب را به آنها می دهد. در دیدار آخر، داراب به همای می گوید من تو را از دست پیل نجات دادم و تو قصد کشتن من را داری. گفته می شود که "خواب هر دو برابر آمد.". همای بیهوش می شود و نمی تواند استمداد داراب را بشنود.

Kategorier
Förekommer på
00:00 -00:00