شعیب از پیش داراب به نزد سپاهیانش بر می گردد و به آنها می گوید که داراب بسیار قوی است و او که جان به در برده است به داراب باج خواهد داد.
فیلقوس رومی به او می گوید که این کار را نکن. با سپاه من همراه شو تا با حیله ای داراب را بگیریم.
فیلقوس نامه ای به داراب می نویسد و از او تقاضای دیدار می کند. داراب می پذیرد. فیلقوس و شعیب با لشکر خود به نزد داراب می روند. داراب آنها را به بارگاه خود می پذیرد و از آنها پذیرایی می کند. در انتها به قوت و توانایی خود را هم به آنها نشان می دهد و آنها را استخفاف می کند.
فیلقوس و شعیب به لشکرگاه خود می آیند و به مردانشان دستور می دهند که آمادهۀ جنگ شوند و گوش به صدای ناقوس بدارند.